روز موعود-12 مرداد 94
دختر کوچولوی مامان میخوام خاطره تولدت رو بنویسم عشقم روز 11 مرداد صبح حوالی شش بود که احساس کردم خیس شدم از خواب پریدم دیدم انگاری داره ازم یه خورده اب میاد بیرون.دلم هرررررری ریخت زمین هم خوشحال بودم و هم استرس داشتم.با بابا جون رفتیم به حموم و سریع یه دوش گرفتم.دیگه به خودم میگفتم اگه زایمانم خوب باشه امروز تمومه اگه هم نه دیگه فردا،ولی ته دلم میخواستم فردا زایمان کنم.قبل از اینکه راه بیفتیم بریم بیمارستان به چند تا از دوستام پیام دادم که دارم میرم و برام دعا کنین. تا بیمارستان حدود یه ساعتی راه بود و ما تاحالا نرفته بودیم فقط امیدوار بودم بابا میثم راه رو گم نکنه و سریع برسیم.حالا توی راه به همه چراغ قرمزا خوردیم و منم چون استرس داشتم حا...
نویسنده :
miss.azar
9:43